عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 84
نویسنده : محمدرضا غلامی

می گویند:

خوش به حالت!

از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!

نمی دانند بعضی دردها

کمر خم می کنند، نه ابرو…!

.

آنقدر زیبا عاشق شده ای که آدم لذت میبرد… از این همه خیانت . . .

.

آهای مردم

عاشقش نشوید

به اندازه همه تان عاشقی کردم برایش . . .

.

دلم را

به روی عالم و آدم بسته ام

مگر ” دلبستگی ” همین نیست؟

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 73
نویسنده : محمدرضا غلامی

فراموش كردن كسی كه دوستش داری ٬


مثل به خاطر آوردن كسی هست كه هرگزنمیشناسیش ...!

.

 

غمگین ترین جای خاطره اونجاییه که


کم کم احساس میکنی


چهرش داره از یادت میره.....!

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 61
نویسنده : محمدرضا غلامی
خدایا .... به تو میسپرمش.....
 

اما یه خواهشــــی ازت دارم.....


یه روزی.....

یه جایی..... بغل یه غریبه...



"مســــــــــت مست"

بدجوری یاد من بندازیش

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 74
نویسنده : محمدرضا غلامی

کنار داشته هایم بمان،


اگر نباشی ،


دلم که هیچ،


دنیا هم تنگ میشود..........

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 63
نویسنده : محمدرضا غلامی

من ، تو : ما


یادت هست ؟


تمام شد


حالا : تو ، او : شما


من هم به سلامت . . .

 

 

فراموشم نکن …

 

شايد سالها بعد،

 

در گذرخيابانها از کنار هم بگويي

 

آن غريبه چقدر شبيه

 

خاطراتم بود …

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 65
نویسنده : محمدرضا غلامی

شیشه ی پنجره را باران شست


از دل من اما


چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟


چه بگویم با تو ؟


دلم از سنگ که نیست


گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست


چه بگویم با تو ؟


که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست


سخت در سینه به تنگ آمده بود

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 60
نویسنده : محمدرضا غلامی

الـتــمـاس هــای مـجـــازی بـه آدم هــای مــجــازی . . . 

 

 

خـــدایا روزی بـاشــد بـی اعـتنـا بــه تـمــام مــانـیتـورهــای دنیـا . . . !  

 

 

کنـار هـــم بشـینیمــو قــاه قــاه بخــنـدیــم . . . 

 

 

نــه حـــرفی از رفـتـن باشــد . . . نــه خـواهـشی از مـانـدن . . . 

 

سخـــت اسـت . . .

پـشـت مــانیـتـورهــای ایــن عـصــر دلــت بگیــرد و کـسی نفــهمـد . . .

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 56
نویسنده : محمدرضا غلامی

پـســر نـیـازی بـه تـه ریـش....

قـــد بـلنـد....

و حـتی دور بـازو ضـخــیـم نـــدارد!!!

هـمیــنکه قـلبــش صـــاف بـاشــه....

همیــنکـه در آغـــوشـش احـســاس امـــنیت کـنی...

کـافـیســـت....!!!!!

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 69
نویسنده : محمدرضا غلامی

دختر بودن تاوان دارد...

بزرگ میشوی

عاشق میشوی

دل میبندی

تنت را برایش عریان میکنی

نه از روی هوس

بلکه از روی عشق

وقتی دلش را زدی میرود...

و تو میمانی و خودت...

آن زمان تو یک هرزه ای و او کمی دختر بازی کرده

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 51
نویسنده : محمدرضا غلامی

کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاهخون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!

 


تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
بازدید : 25
نویسنده : محمدرضا غلامی

فقط خوب باش !

این روزها "خوب بودن"

به اندازه کافی "متفاوت" است

این روزها همه ادعا دارن طعم خیانت را چشیده اند

همه ادعا دارن بدی را به چشم دیده اند

همه ادعا دارن تنهایی را کشیده اند

پس کیست که دنیا رو به گند کشیده است ؟!

 


تاریخ : چهار شنبه 23 اسفند 1391
بازدید : 109
نویسنده : محمدرضا غلامی

9168250626


تاریخ : چهار شنبه 23 اسفند 1391
بازدید : 44
نویسنده : محمدرضا غلامی


تاریخ : 7 اسفند 1391
بازدید : 23
نویسنده : محمدرضا غلامی
انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم
همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند
همانهایی که برای همه لبخند میزنند
همانهایی که بوی ناب “آدم” میدهند
و من باور دارم که وجود نازنینت شایسته دوست داشتن است . . .
.
.
 خوش به حال یه نفر!!!!!!!!

تاریخ : 7 اسفند 1391
بازدید : 30
نویسنده : محمدرضا غلامی

سکوت کن

باور کن که خدا اینجا تمام نمیشود

خدا با واژه های تو همراه میشود وپا به پای آنها می آید

دست های نیازت را میگیرد ولبخند میزند

اشک هایت را می بیند و به صورتت دست نوازش میکشد

تو باور نمیکنی که خدا از تو دور نیست

خدا نزدیک توست

پشت همین واژه ها پشت همین جملات

ومن وتو اسیر قلب های سنگ گون کلمات شده ایم


تاریخ : 7 اسفند 1391
بازدید : 47
نویسنده : محمدرضا غلامی

کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز

کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده

کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته

کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت

گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده

 کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام 

کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

 و چقدر به حضور سبزت محتاجم 

و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم

تو هم به من فکر می کنی؟

 

 

 


تاریخ : 7 اسفند 1391
بازدید : 47
نویسنده : محمدرضا غلامی

منو ببخش بخاطرت دوباره چشمام شده خیس

یا مثل من اگه کسی به فکره دردایه تو نیس

خودت میدونی که برام از خودمم مهمتری

ببخش که هرشب از تو یه فکر و خیالم میگذری

ببخش اگه هرجا میری دلم برات شور میزنه

تا برنگردی پیش من دلواپسی ماله منه

ببخش اگه هردفعه من تو آشتی پیش قدم میشم

مغرورم اما پیشه تو تازه خوده خودم میشم

از سر شوق عشق اشکی که رویه گونمه

ببخش میلرزه دلم وقتی سرت رو شونمه

وقتی تورو میبینم نگام همش سمته تو

تموم آرزوی من دیدنه لبخنده تو

اگه دلتو میزنه حرفای پر محبتم

دلخور نشو از دسته من بزن به پای غیرتم

صحبته رفتن که میشه بی اعتنایی میکنم

ببخش اگه محبتو از تو گدایی میکنم

وقتی دلت میگیره من به بودنم شک میکنم

ببخش اگه به یاد تو پلکامو روهم میذارم

هر شب تو رویای منی،چیکارکنم؟دوستدارم

وقتی یکم تو خودمم اون لحظه های بی کسی

خودم میفهمم عزیزم که واسه من دلواپسی

وقتی میبینی چشام دوباره بارونی شده

چه مهربون میشی گلم وقتی میپرسی:چی شده

پراز غروره دله من ولی تو بی افاده ای

تعارف نمیکنم گلم تو خیلی صاف و ساده ای

هرجوری که حساب کنم بازم تو از من خیلی بهتری

♥♥دلت شکست فدات بشم♥♥

♥♥♥قسم به جونه تو خودم با اشکام جوش میدم اون دله مهربونتو♥♥♥


 


تاریخ : 7 اسفند 1391
بازدید : 56
نویسنده : محمدرضا غلامی

داشتن یه دوست خوشتیپ و باحال باعث افتخاره …

خوشحالم که باعث افتخارتونم عزیزانم !

 

راستی می دونین فرق من با برف چیه ؟

برف میاد و به زمین می شینه،

ولی من همین جوری هم به دل میشینم.

آخه آدم انقد تو دل برو؟!

 


تاریخ : دو شنبه 7 اسفند 1387
بازدید : 81
نویسنده : محمدرضا غلامی

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست

 

میگن عروس رفته تو اتاق

 

لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،

 

 در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه

 

میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.مامان بابای

 

دختره پشت در داد میزنند: مریم ،

 

دخترم ، در را باز کن.مریم جان سالمی ؟؟؟

 

 آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده

 

در رو می شکنه میرند تو.مریم ناز مامان بابا

 

مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.

 

لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ،

 

ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه

 

نگاه می کنند. کنار

 

دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.

 

بابای مریم میره جلو

 

هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ

 

 را بر میداره، بازش

 

می کنه و می خونه :

 

 

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو.

 

آخه اینجا آخر خط

 

زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه

 

 همیشه آرزوت همین

 

بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو

 

حرفام ایستادم. می بینی

 

علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

 


 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم

 

 حرفای تو را می

 

شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم

 

 یا تو یا مرگ، تو

 

هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی

 

تو کجایی؟! داماد

 

قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری

 

 داره لباس

 

عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت

 

 تا آخرش رو

 

حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.

 

 حالا که

 

چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ،

 

همه زندگیم مثل یه

 

سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،

 

 یادته؟! روزی

 

که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!

 

نقشه های آیندمون، یادته؟!

 

علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه

 

 زندگیشون بودیم پا روی

 

قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه

 

پرتت کرد بیرون که اگه دوستش

 

داری تنها برو سراغش.

 

 

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری

 

 اسمشو بیاری. یادته اون

 

روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه

 

می کنی چشمات قشنگتر

 

می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام

 

به اندازه کافی قشنگ

 

شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر

 

 غریب که چشمات تو

 

چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه

 

تو چشمام. روزی که

 

بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم

 

که دستاش خالی

 

بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من

 

تو نگاه تو بود نه تو

 

دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم

 

یا تو یا مرگ. پامو از این

 

اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم

 

 ببینم بجای دستای

 

گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین

 

جا تمومش می کنم.

 

واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی

 

 می دیدی رنگ قرمز

 

خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای

 

نوشتن ندارم. دلم ب

 

رات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح

 

چشمات پیشه رومه.

 

دستمو بگیر. منم باهات میام ….

 

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر

 

 جنازه ی دختر قشنگش

 

ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت

 

 بهت زده و داغدار پشت

 

سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در

 

 یه قامت آشنا می بینه.

 

آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه،

 

صورتش با اشک یکی

 

شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی

 

حرفها توش بود. هر دو

 

سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود.

 

پدر علی هم اومده

 

بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه

 

 پسرش به قولش عمل

 

کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و

 

 کتاب عشق علی و مریم

 

بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده

 

 و اشکای سرد دو مادر

 

و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده

 

 گذر زمانه و آینده و باز

 

هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

من آن غریبه ی دیروز ، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم . در آشنایی امروز مطالبی می نویسم و عکس هایی قرار می دهم تا در فراموشی فردا یادم کنید . غرض نقشي است كز ما بازماند / كه هستي را نمي‌بيبنم بقايي...

طرفدار کدام تیم هستید؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان *دلنوشته* و آدرس rezagholami.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 75
بازدید هفته : 92
بازدید ماه : 92
بازدید کل : 1482
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



Alternative content